سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس راهی را در جستجوی دانش بپیماید، خداوند راهی به سوی بهشت برایش بگشاید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
گوکه در گذرزمان

زندگی رویا نیست، زندگی زیباییست

می توان بر درختی تهی از بار، زدن پیوندی

می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت

می توان از میان فاصله ها را برداشت

دل من با دل تو

هر دو بیزار از این فاصله هاست!

 

قبل از آمدن برق به روستا مردم روشنایی منازل خود را با وسایلی که در ذیل به آنها پرداخته ام تامین می کردند.این وسایل چندان نوری نداشتند و گاهی اوقات مایعاتی  مثل شیر که روی آن قرار می گرفت بسیار خطرناک بودند چون بچه های کوچک که کم هم نبودند به آن برخورد می کردندوگاهی اوقات سوختگیهای  شدیدی به وجود می امد.

چراغ مندو

چراغ موشی

چراغ لامپا(گرد سوز)

فانوس(چراغ دستی)

چراغ توری(زنبوری)به زبان محلی چراغ سیتکا

 



پائیز رنگارنگ در گوکه

عکس ها واقعی هستند.


 

 

 

 

 

 

 



 

نام محلی بعضی از حیوانات در گوکه


شکوف(قورباغه)در فصل بهار به وفور در گوکه یافت می شود.

وشب هنگام با آواز خواندن خود بعضی از مردم زا عاصی می کند.


راب (حلزون)که باعث اسیب رساندن به باغ های کشاورزان می شود.


شوکول (سنجاب)که به درخت گرودو وانگور آسیب می رساند.

دار شوکوفی(قورباغه ی درختی)

اردک


فیوره(جوجه تیغی)


تی تیل(سنجاقک)چند نمونه از سنجاقک ها


سرخه تی تیل(سنجاقک قرمز)

Image result for ?عکس مار آبی و کروف در گیلان?‎

(کول ریف در گویش محلی) که در فصل بهار فراوان است.

 

کول ریف چیست؟

کول ریف نوعی مار است   با فلسی سخت و رنگی سیاه تا قهوه روشن وبه اندازه نیم متر دیده شده  این مار بسیار بی ازار بوده ودارای نیش نمی باشد وحتی گاز نمیگیرد بدن سراسر فلس دارش  تحرکش را کم میکند این مار کر ولال است مردم محلی بر این با ورند اگر کسی به بالا درختی برود و درون لانه پرنده ای را ببیند کول ریف  ان پرنده و جوجه هایش را خواهد خورد این مار هم گیاه خوار است هم گوشت خوار در فصل بهار از سوراخش بیرون می اید و شروع به خوردن دانه های باقلی میکند  گاهی هم جوجه های خانگی را میخورد

در گذشته  نگارنده به یاد دارم به دلیل بی ازار بودن بیش از حد این مار یکی از اسباب های بازی بچه های روستایمان  بود! همان نسلی که  لاستیک بازی میکردند  مارمولک میگرفتند ان زمان هر بچه کوچکی با گرفتن دم این مار قدرت وشجاعت خود را در گرفتن مار!! به رخ دیگران میکشید .

thumb209-b8a84563b66183da1fd04726efd6a7d7

چوچار(سوسمار)در بهار به وفور یافت می شود.

 

شال (شغال)که در زندگی و فرهنگ مرد بسیار تاثیرگذار است .به نحوی که چندین داستان وضرب المثل در مورد این حیوان وجود دارد.

شال ترس مامد(شغال ترس محمد)

 

« شال ترس مامد »( محمد نامی که از شغال می ترسد )  دل شیر داشت ، به جای یک زن دو زن داشت ، هر دو قوی هیکل ، بلند بالا و پر صولت . با این همه شال ترس محمد از شغال می ترسید . تا شغال را می دید دست و پایش را گم می کرد و به تته پته می افتاد و پیش از آن که شغال مرغ یا خروسی را بگیرد خودش به لانه مرغ ها می رفت و یک مرغ یا خروس می گرفت و به شغال می داد .زن ها از این که هر شب یکی از مرغ ها یا خروس ها کم می شود ناراحت بودند تا اینکه بالاخره کشیک گذاشتند ببینند چه حیوانی می آید آن ها را می خورد  که می بینند ای عجب شال ترس محمد خودش این کار را می کند . دوتایی می افتند به جان شوهرشان و حسابی او را می زنند و می گویند : ترسوی بی عرضه حق نداری دیگر پا توی این خانه بگذاری و بیرونش می کنند .شال ترس محمد بیچاره ، تنها و بی کس راه می افتد اما قبل از این که حرکت کند یک تفنگ و یک تبر و یک « ویریس » ( طنابی که از ساقه لی نوعی گیاه آبزی می بافند )   هم بر می دارد . می رود و می رود تا به جنگلی می رسد . نوری او را به طرف خود می کشد جلو می رود می بیند کلبه ای است می گوید بادا باد امشب را این جا می مانم تا صبح چه پیش آید . سلامی می کند و وارد می شود اما به جای آدمیزاد سه غول می بیند که کنار هم نشسته اند و دارند شام می خورند . 

غول بزرگ می گوید : به به عجب لقمه ای سر سفره ما آمده . شال ترس محمد می گوید » من لقمه هستم یا شما . سه شرط با شما می گذارم اگر شما بردید مرا بخورید اگر من بردم هرسه تای شما را می خورم . غول ها قبول می کنند . شال ترس محمد رو به یکی از غول ها می کند و می گوید من کنار دیوارمی مانم تو با تمام قدرت به من مشت بزن . غول با تمام قدرت مشتی حواله او  می کند ، اما شال ترس محمد خود را کنار می کشد و دست غول محکم به دیوار می خورد و فغانش به آسمان می رود . نوبت غول می رسد که کنار دیوار بماند شال ترس محمد با تبر محکم به شانه او می زند باز فغان غول به آسمان می رود و می گوید عجب مشتی داری . شال ترس محمد می گوید حالا کجایش را دیدی این مشت من نبود « کچله انگشت » ( انگشت کوچک ) من بود .شال ترس محمد شرط دوم را پیش می کشد و می گوید بیا هریک موهای بدنمان را اندازه بگیریم  مال هر کس درازتر بود آن برنده است . غول ها قبول می کنند و هریک تار مویی از بدنشان را که فکر می کردند بلندتر است کشیدند . سه تا با هم شد سه ذرع . شال ترس محمد دست برد و « ویریس » را در آورد به تنهایی شد هفت ذرع ومسابقه را برد .یکی از غول ها گفت این بار شرط را ما می گذاریم . شال ترس محمد گفت عیبی ندارد غول گفت هر یک تیری در می کنیم هر کدام صدای بلندتری داشت آن برنده است . شال ترس محمد قبول کرد . غول بزرگ خم شد و یک تیری در کرد که صدای مهیبی در اطاق پیچید ، بلافاصله شال ترس محمد خم شد و تیری از تفنگ خالی کرد که هم صدایش بلندتر بود هم آتش به همراه داشت .غول ها یک دیگر را نگاه کردند و هرسه قبول کردند که شال ترس محمد برنده است و به قدرت او ایمان آوردند . از ترس پذیرایی مفصل و شاهانه ای از او کردند . برایش رختخواب پهن کردند ودست به سینه پشت اطاق او ایستادند. شال ترس محمد فکر کرد با این همه اگر احتیاط کند بهتر است . از رختخواب بیرون آمد و تنه درختی را به جای خود گذاشت و خودش رفت با رف نشست . از قضا نیمه شب غول ها آمدند و به جان رختخواب افتادند و به قصد کشت اینقدر زدند و زدند که عرق کردند .صبح شد شال ترس محمد آمد بیرون و بدنش را خاراند . غول ها پرسیدند چرا خودت را می خارانی ؟ گفت دیشب چندتا « سوبول » ( کک ، حشره معروف )   مزاحم مرا گزیدند بدنم کمی می خارد . غول ها با خود گفتند این همه کتکش زدیم تازه می گوید چند تا سوبول مرا گزیده اند .شال ترس محمد گفت خوب حالا برویم سر قرارمان . دیوها پرسیدند قرارمان چه بود ؟ شال ترس محمد گفت باید شما را بخورم . غول ها آه و ناله می کنند و می گویند ما هرچه گنج داریم به تو می دهیم ما را نخور .شال ترس محمد قبول می کند . هر یک از غول ها یک کیسه پر طلا بر می دارد و جلوی او می گذارد . شال ترس محمد می گوید تو حمال صدا بزنید این ها را تا خانه ام بیاورند . غول بزرگ به دو غول دیگر دستور می دهد کیسه ها را ببرند . شال ترس محمد در جلو و آن ها از پشتش می روند  تا به خانه می رسند .شال ترس محمد از ترس زن ها یش زودتر به خانه می رود و آرام به آن ها حالی می کند که داستان از چه قرار است . بعد به آن ها یاد می دهد که من غول ها را داخل اطاق می آورم . شما بروید کیسه ها را خالی کنید و به جایش  «کلوش » ( کاه برنج )  پر کنید . من سر شما داد می کشم کیسه ها را خالی کردید ؟ شما بگویید نه الان می بریم و کیسه های کلوش را با یک انگشت بگیرید ببرید خالی کنید . زن ها از شجاعت شال ترس محمد خوششان می آید و چشم چشم می گویند . 

شال ترس محمد می آید و رو به غول ها می کند و می گوید می خواستم شما را مرخص کنم ولی زن هایم می گویند خوب نیست باید به حمال ها چای بدهیم . چای حاضر می شود . شال ترس محمد توی استکان غول ها فلفل میریزد و توی استکان خودش شکر و فورا سر می کشد و می خورد . دیوها هم چنین می کنند و به آخ و واخ و سرفه می افتند و در دل به قدرت شال ترس محمد غبطه می خورند .شال ترس محمد سر زنهایش داد می کشد کیسه ها را خالی کردید یا نه ؟ زن ها می گویند نه الان خالی می کنیم و بعد کیسه های پر از کلوش را با یک دست و به سرعت می آورند و از کنار غول ها رد می شوند وپشت خانه خالی می کنند و کیسه خالی شده را به غول ها می دهند .غول ها با خود می گویند کسه های به آن سنگینی را مردیم تا این جا کشیدیم زن های شال ترس محمد عجب پهلوانی هستند . ممکن است همین حالا به جان ما بیافتند و ما را بخورند . این بود که هرچه زودتر پا شدند خداحافظی کردند و رفتند .هنوز خیلی دور نشده بودند که شغال به آن ها برخورد وقتی ماجرا را از دهان غول ها شنید گفت : شال ترس محمد غلط کرده این بلا را سر شما آورده است بیایید برویم ببینید چه طور از من می ترسد . اما شغال « رز داری » ( درخت انگور که در گیلان پیچنده و بالا رونده است )  می گیرد وبه زور یک سر آن را گردن خود می اندازد و سر دیگر آن را به کمر غول ها می اندازد . خودش جلو ، غول ها عقب به طرف خانه شال ترس محمد حرکت می کنند .شال ترس محمد از بالا « تلار » ( ایوان بالای خانه روستایی )   خانه اش می بیند شغال داردمی آید و غول ها هم دنبالش . چاره ای می اندیشد ؛ از ترس همان جا نشسته با صدای لرزانی می گوید آقا شغال تو که پارسال سه تا قربانی  آوردی چطور امسال دو قربانی آوردی ؟غول هاتا این حرف را شنیدند از ترس جان ، هر کدام به سمتی فرار کردند « رز دار » به گردن شغال گره خورد و جدا شد و شغال بیچاره در دم جان سپرد .

شال ترس محمد هم از دست او راحت شد.


برخی از ضرب المثلها و باورداشتهای عامیانه گیلکی که در آنها واژه شال به چشم می خورد به قرار زیر است:
سگ گو بدو شال گو بیگیر.کنایه از این که ادمی دورو هست وصادق نیست.

شال تره بخوره.این سخن در مورد بچه های شیرین زبان و قشنگ وتو دل برو گفته می شود.

جایی کِه شیر بِیسی شال چکاره ؟ … یعنی جایی که شیر هست شغال چه کاره است؛کنایه به اینکه تا بزرگتر هست کوچکتر چه کاره است.

سگ و شال میون آشتی بوبو.
یعنی میان سگ و شغال آشتی شده است؛ کنایه به اینکه میان دو طرف که قهر بودنند آشتی شده است.
شال مار عروسی.

عروسی مادر شغال است.
هنگامی که هوا هم آفتابی و هم بارانی ست و در آسمان رنگین کمان پدید می آید، این زبانزد گیلکی را بکار می برند.
معادل فارسی برای این ضرب المثل گیلکی به ذهنم متبادر نمی گردد

بمرده شال چو زنه (شغال مرده را چوب میزند)

تا سگ خراب نداره، شال، مرغانا نیگیره.کنایه از آدمی که خودش مشکل دارد و گناه را به گردن دیگری می اندازد.

همچنین شال در نسبت با عناوین بسیاری از مکانهای جغرافیایی در گیلان به چشم می خورد که گواه مانوس بودن مردمان این خطه با این جانور است

نویسنده حدودالعالم از شهری به نام “شال” در گیلان سخن به زبان می راند که به تعبیر وی دارای منبر و بازار بود ( حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، 150: 1340)

به نوشته مرحوم جهانگیر سرتیپ پور: ((آبادی های متعددی در گیلان است با واژه شال و شل که نامشان در فلات مجاور گیلان (قزوین) هم باقی مانده است: (( شال ده )) در لاهیجان، ((شال کا)) از تولم صومعه سرا، ((شال کو)) محله ای در قسمت شمال خاوری شهر رشت، ((شال که)) از شاندرمن ماسال، ((شال ما)) از شفت، ((شال ما)) از ماسال باید دانست واژه های کا، که، مان و ما(که مخفف مان است) افاده معنی خانه و خانمان می کند و در گویش تالشی، واژه کا با مفهوم خانه هنوز متداول است شال مان = شال کا = خانه شال که ظاهرا نام قبیله ای بوده است))(سرتیپ پور، جهانگیر، ریشه یابی واژه های گیلکی و وجه تسمیه شهرها و روستاهای گیلان ص185) و نیز می توان از دهستان دهشال (ده + شال) در حوالی آستانه اشرفیه و همینطور روستای دیوشل (دیو + شال) در حومه لنگرود نام برد.
همچنین شغال در افسانه های عامیانه مردمان گیلک نیز بازتاب شایان توجهی داشته است .یکی از معروفتری این افسانه ها افسانه "شال ترس مأمد »(محمّد نامی که از شغال می ترسد) است که در کتاب ((افسانه های گیلان)) ،نوشته محمد تقی پور احمد جکتاجی
آمده که داستانش را در بالا خوانده اید.

 



کولوش کن(مرغ جوحه دار)عکس بالا وپایین




دوشیدن شیر گاو توسط زن های روستایی.

قدیما  تو ده ما حصار وحریم خصوصی نبودولی چشم کسی هرزه نبود.پای ما پیش بابا ومامان داراز نمی کردیم وپشت پا زدن هم نبود .اون روزها حرفی توی دلها نبود که هیچ ،حرفی هم پشت سرکسی نبود .




پختن رب انار (انار ترشی)یاگوجه سبز (خال ترشی)

قدیما اگر نان وتخم مرغ تموم می شد راحت می پریدیم درب همسایه را می زدیم کلی باهاش درد دل می کردیم ،این روزها اگه همزمان درب واحد همسایه باز بشه بر می گردیم تا مجبور نشیم باهاش سلام علیک کنیم .اون موقع از هر فرصتی استفاده می کردیم تا با فامیل ارتباط داشته باشیم این روزها با بهترین دستگاه رسانه ای هم ارتباط نداریم .قدیما یه پنج شنبه وجمعه بود خونه پدر بزرگ به همه فک وفامیل .... این روزهاپر از تعطیلی ولی کو پدر بزرگ .کو اون خونه.



حمام کردن بچه ها در قدیم 

خوش به حال آن روزها الان شاید همه ی ما پول داریم ،خونه داریم ماشین داریم ،استخر وسونا وجکوزی داریم .هر چه بخوایم می خریم ،ولی من فکر می کنم یه چیزی کم داریم بله دوستان (آن روزها را کم داریم ).



میزرا قاسمی را که به وجود آورد؟

میرزا قاسمی را میرزا قاسم خان والی سابق گیلان به وجود اورد که بعد ها به نامش معروف گردید.وی که ذوق آشپزی داشت در سال 1239خورشیدی یعنی صدو پنجاه وپنج سال پیش برای اولین بار این نوع خورشت خوشمزه را با استفاده از بادمجان و سیر وتخم مرغ ابداع کرد.

 



 

خالی دشکن (له کردن گوجه سبز)

مگه میشه گوکه ای باشی و از خالی دشکنی بگذری ؟خالی ،دلار ، نمکار.بفرمایید نوش جانتان.



 

کندوج ؛ معماری بومی شمال در معرض فراموشی

"کَندوج"  که با نامهای دیگر محلی کوندوج، کوندیج، کوروج، کوتی و کوتامدر نقاط مختلف گیلان و غرب مازندران از آن نام برده می‌ شود و...

 

"کندوج ها" نمونه ای از معماری بومی ایرانی در منطقه شمال کشور هستند که در معرض فراموشی قرار دارند.

"کندوج" اتاقکی چوبی با ابعاد سه در چهارمتر مربع و ارتفاع دو متر که در استانهای شمالی کشور به عنوان انبار برنج کاربرد داشته است، این اتاقک های چوبی را روی پایه های بلند به ارتفاع یک تا یک و نیم  متر می ساختند تا موش ها به درون آن راه نیابند.

این روزها دیگر روستاییان از کندوج برای ذخیره سازی برنج استفاده نمی کنند و کندوج ها نمونه ای از معماری بومی ایران هستند که بدون استفاده مانده اند و در معرض تخریب و نابودی قرار دارند.

"کندوج ها" ارزش تاریخی دارند؟


با وجود اینکه "کندوج ها" ارزش تاریخی دارند، هیچ اقدامی برای نگهداری از این بناهای ارزشمند به عمل نیاورده و بسیاری از کندوج ها در طول سال های اخیر تخریب شده اند.

"کَندوج" واژه‌ ای گیلکی که با نامهای دیگر محلی کوندوج، کوندیج، کوروج، کوتی و کوتامدر نقاط مختلف گیلان و غرب مازندران از آن نام برده می‌ شود و سازه ‌ایست که شالیکاران شمالی از آن برای نگهداری و انبار کردن ساقه ‌های شالی استفاده می ‌کردند.

سکوی چهارگوش کندوج، مربعی شکل و به طول و عرض سه تا چهار و نیم متر به ارتفاع یک و نیم متر فقط از یکسو باریکه راهی برای ورود دارد، پهنای این سکو نسبتا زیاد است و از چهار گوشه آن، چهار ستون مخروطی به ارتفاع دوونیم  متر بالا می ‌رود. بر روی این ستون‌ها که از گل خام و رسی است، چهار قطعه از تنه درخت که به صورت منشور بسیار قطور تراش داده شده، کار گذاشته می ‌شود و واشان ‌های قطور چهار سویه ساختمان بر روی این منشورها استوار شده، بر روی آنها چوب ‌های قطور میخ می ‌کنند تا خوشه ‌ها را بتوانند روی آنها انبار کنند.

بام  کندوج ها به شکل منشور کله قندی است 


بام این بنا هم که از گیاه مخصوصی به نام "لی" پوشیده شده به شکل منشور کله قندی است، بیشتر پوشش سقف کندوج را کلوش ساقه برنج، گالی نوعی گیاه مردابی و به ندرت لت پوش، تخته تبر تراش خورده و نیز امروزه سقف کندوج را از شیروانی حلب می ‌سازند، برای رفتن به بام فقط از نردبان استفاده می‌ شود، از کف کندوج نیز برای دانه کردن خوشه ‌ها بهره وری می‌ شود.

در بالای بام پوشالی و مخروطی شکل کندوج، گمج (نوعی ظرف لعابی از جنس خاک رس) را وارونه می ‌گذارند و بدین وسیله مانع ورود آب باران از انتهای سقف به داخل کندوج می ‌شوند.

از مهمترین مزایایی کندوج بالاتر بودن آن از سطح زمین است که باعث می شود، آب باران یا طغیان رودخانه و رطوبت زمین به محصول برنج آسیبی وارد نسازد و باعث فاسد شدن برنج نگردد و از سوی دیگر از نفوذ حیوانات موذی به خصوص موش به داخل انبار برنج پیشگیری می کند.

عدم نفوذ حیوانات موذی و رطوبت به داخل انبار برنج


همچنین از ویژگی‌ های بارز معماری بومی در ساخت کندوج این است که بنای آن را به گونه ‌ای می‌ سازند تا کندوج ‌ها از پائین تا بالا و در میانه هواکشی برای جریان هوا تعبیه می ‌شود که سبب خشک کردن برنج می شود، بنا به تجربیات و شنیدارها اگر شلتوک برنج در کندوج بماند، پخت و طعم جالبی خواهد داشت.

برای کشیدن برنج به کندوج از چوب دو شاخه شبیه دوخاله یا چنگک که به شکل عدد هفت است، استفاده می ‌شود که یک سرش وصل بر طناب است و سر دیگر را برنج دَرز فرو می ‌کنند و از زمین به بالای کندوج می ‌کشند.


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط عبدالرضا(راشید )نوری 93/10/19:: 4:44 عصر     |     () نظر


ابزار وبلاگ
طراحی سایت